unforgettable moments

سلام عشق مامان الان يه مدت كه صبح ها توي خواب ،خونه عزيز يا ماني ني هستي ،‌ تو رخت خوابت جيش ميكني ! نميدونم خيلي ها ميگن توي اين سن طبيعي هست . اميدوارم كه مشكلي نباشه ولي اگه ببينم ادامه دار شده ميبرمت دكتر ... اين رو هم نوشتم كه اگه در اينده بچه خودت اين مشكل رو پيدا كرد بدوني كه طبيعي هست و اكثر بچه ها توي اين سن اين مشكل رو دارن . عزيزم دلم برات تنگ شده . الان من سر كار هستم و ساعت 06:30 تعطيل ميشم . امير هم ديگه الان حتما رسيده خونه عزيز دنبالت ...زود بيا خونه با هم بازي كنيم .... ...

  فقط همين... ...

سلام پسرم ديشب با هم رفتيم بيرون تا من يه كفش بخرم . خلاصه رفتيم يه كاپشن و يه بافت و يه شورت ( بن تن ) و يه جوراب بلند براي تو خريدم !‌ البته براي خودم هم يه مانتو پاييزي خريدم . ولي خب كفش نخريدم كه از همه مهم تر بود  . توي خونه رژ زدم ، لبم ترك خورده بود . به من ميگي : " مامان چرا رژ زدي ؟ "‌  گفتم خب مگه چيه ؟‌ آخه من دوست ندارم !‌ خوشم نمياد ... خب عمه و عزيز ميزنن چي ؟ اشكال نداره ؟ خب بذار اونها زشت بشن !! ....   ...

سلام عشق من ديشب يه كارتون با هم ديديم كه يه كم غم انگيز بود . مادر شخصيت اصلي كه يه دختر بود مي ميره ... بعد از كارتون من ازت پرسيدم : رهام اگه من بميرم تو چكار مي كني ؟ يك دفعه آنچنان زدي زير گريه و اومدي توي بغلم كه انگار واقعا من قرار بود بميرم . ببخشيد كه اين سوال رو ازت پرسيدم . ميدوني آخه من ديوونه هستم . خيلي از وقتها به اين مسئله فكر ميكنم ... اگه من بميرم تكليف تو چي ميشه ؟ ! ... موقع خواب تو اومدي پيشم ،‌ بغض كردي و بهم گفتي : " مامان نمير !‌ " بعد يه قطره اشك آروم از گوشه چشمت اومد پايين . ديوونه شدم ...! و بغلت كردم ... ...